چرا

ساخت وبلاگ

چرا وقتی که همه چیو تموم می کنم میای کرم می ریزی؟

تو که آخه آدم باشخصیتی هستی قصد اذیت کردن نداری می دونم

می شناسمت من جان دلم ابله

پس چرا؟ چرا تکلیفت با خودت مشخص نیست؟

چرا انقدر همه چیو برای خودت سختش می کنی؟ چرا جفتمون و اذیت می کنی؟؟ چرا می ترسی؟

دیگه ماه پیش قصه به آخر رسید

توام در دفتر و بستی خودت

الان چته؟ چی می خوای به من بفهمونی دوباره؟

ببین من دیگه هیچی نمی فهمم

چیزی برای گفتن نباید مونده باشه بعد از آخرین حرفایی که زدیم

من‌از ب بسم الله تا آخرش و جز‌ به جز نوشتم گفتم

توام گفتی هرچی که برای گفتن داشتی

خیلی مستقیم

پس اگه دوباره می خوای غیر مستقیم چیزیو بگی به من بدون که من ذره ای متوجه نخواهم شد چون نمی خوام بفهمم چون نمی خوام بازی تکرار شه

من هیچ چیزیو به خودم نمی گیرم

اگه هنوز حرفی هست

مرد باش

مثل من!

مرد باشو بگو

"بگو اگه هنوزم بینمون داستانی هست"

اگه نه سرت سلامت عزیز دلم

من هنوزم دوست دارم

ولی دیگه گذشتم از پای تو موندن

دارم زندگیمو می کنم

تو فقط تیکه ای از قلبمی که اونجا جا داری

ولی من گذشتم

جان دلم

دیر کردی

ولی دیرتر نشه..

دلنوشت...
ما را در سایت دلنوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avina7o بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 22:00